مطالب ناب

 

 
 
بسیار زیباست بدقت بخوانیم و فکر کنیم و در عملکردمان تجدید نظر کنیم.

 

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم.

نگران بودم من،
 
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است.

دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
 
کجی روبان هم،
 
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
 
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
 
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
 
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
 
ما چه فامیل عظیمی داریم.
 

رخصتی داد حبیب،
 
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
 
همه را میدیدم
همه آنهایی،
 
که در ایام حیات،
 
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست.
 

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
 
و به آواز بخواند:
" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک    
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم."

راستی این همه اقوام و رفیق
 
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:23 توسط farzad| |

 

 

کاش میشد:بچگی را زنده کرد

کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود

آن قیامت، که دمی بیش نبود

فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟

کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . .

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:21 توسط farzad| |

 

 
 

زندگی تکه کاهی است که کوهش کردیم

زندگی کوه بزرگی است که کاهش کردیم

زندگی نیست به جز نم نم باران بهار

زندگی نیست به جز دیدن یار

زندگی نیست به جز عشق٬ به جز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد

 

http://ir2up.ir/up16/6f5a2343831.gif

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:20 توسط farzad| |

 

 
 

        چقدر اين ثانيه ها نامردند

                 گفته بودند که بر مي گردند

                          برنگشتند و پس از رفتنشان

                                    بي جهت عقربه ها مي گردند

                                                آه اين ثانيه هاي بي رحم

                                                            چه بلايي به سرم آوردند

                                                نه به چشمم افقي بخشيدند

                                     نه ز بغضم گرهي وا کردند

                        از چه رو سبز بنامم به دروغ

         لحظه هايي که يکايک زردند

                        لحظه ها ،همهمه هايي موهوم

                                    لحظه ها، فاصله هايي سردند

                                                 بگذاريد ز پيشم بروند

                                                              لحظه هايي که همه بي دردند


 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:19 توسط farzad| |

 

 
 
از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

 

از همان روزی که فرزندان آدم

 

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

 

آدمیت مرد

 

گرچه آدم زنده بود

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

 

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

 

آدمیت مرده بود

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

 

گشت و گشت

 

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

 

ای دریغ

 

آدمیت برنگشت...

"فریدون مشیری"

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:16 توسط farzad| |

 

در پشت چارچرخه فرسوده ای، كسی

خطی نوشته بود:

"من گشته ام نبود !

تو دیگر نگرد

نیست!"...

 

                                          گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:

                                          ما را تمام لذت هستی به جستجوست.

                                          پویندگی تمامی معنای زندگی ست.

                                          هرگز

                                         "نگرد! نیست"

                                          سزاوار مرد نیست...

 

                                          فریدون مشیری

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:13 توسط farzad| |

 


 

 

گاه با یک گل سرخ، گاه با یک دل تنگ

 

گاه باید رویید، در پس این باران

 

گاه باید خندید، بر غمی بی پایان...

                                                    زندگی را با همین غم ها خوش است

 

                                                    با همین بیش و همین کم ها خوش است

 

 

                                                    زندگی را خوب باید آزمود

                                                    اهل صبر و غصه و اندوه بود...

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:11 توسط farzad| |

 

 
آینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟ 
 
خندیدمو گفتم او فقط اسیر من است، تنها دقایقی چند تأخیر کرده است...

گفتم امروز هوا سرد بوده است، شاید موعد قرار تغییر کرده است...

خندید به سادگیم و آینه گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است... 

گفتم از عشق من چنین سخن نگو، گفت خوابی سالها دیر کرده است... 

در آینه به خود نگاه میکنم، آه عشق تو عجیب مرا پیر کرده است... 

راست گفت آینه که منتظر نباش، او برای همیشه دیر کرده است...

 
نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:10 توسط farzad| |

 

 

چه دلمان بخواهد،

چه دلمان نخواهد،

خدا یک وقت هایی دلش نمیخواهد،

ما چیزی را که دلمان میخواهد

داشته باشیم...

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:5 توسط farzad| |

 شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره

تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــش ور نمیداره

 

خـــدا می‌بـــینه حالــت رو .. خدا میـــدونه حسـت رو

 

از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــی‌گیره دستت رو

 

خدا میــــدونه  تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری

 

خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری

 

خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده

 

نذار پلکاتــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده

خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی

فقـــــــــط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراه شی


نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:3 توسط farzad| |

 بنویسید به دیوار سکوت، عشق سرمایه هر انسانست،

بنشانید به لب حرف قشنگ، حرف بد وسوسه شیطانست،

و بدانید که فردا دیرست، و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیرست.

پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود

و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد!!!

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:55 توسط farzad| |

 

 
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ "تبلورت" مهمه...!

 

اهل کجا بودنت مهم نیست ،"اهل و بجا" بودنت مهمه...!

منطقه زندگیت مهم نیست،"منطق زندگیت" مهمه...!

و گذشته زندگیت مهم نیست ، امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات میسازی


نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:53 توسط farzad| |

 يه وقتايي آدم بايد سرشو بلند كنه، زل بزنه به آسمون، لبخند بزنه 


و
 بگه: خدا خيلي مخلصيم، هوامونو داشته باش ما هم تنهاییم...

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:50 توسط farzad| |

 تو بخوان نام مرا

تو اگر دلگيري، لحظه اي چشم ببند،

اندكي اشك بريز، و بخوان نام مرا،


به تو من نزديكم، نام من يزدان است،

لقبم ايزد پاك، تو مرا زمزمه كن،

خواهم آمد سويت، بي صدا يادم كن،

يا كه فريادم كن، كه منم منتظر فريادت

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:48 توسط farzad| |

 حقیقت نه به رنگ است و نه بوی

 

نه به های است و نه هوی

نه به این است و نه اوی

نه به جام است و سبوی.

به تو سر بسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این راز گهربارِ جهان را

انچه گفتند و سرودند, تو آنی

خود تو جام جهانی

تو ندانی تو ندانی که خود, آن نقطه ی عشقی

تو خودت باغ بهشتی

به تو سوگند به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی

تا بر در خانه ی متروکه ی هر کس ننشینی و به جز روشنیه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل نچینی

نه که جزئی، نه چون اب در اندام سبویی خود اویی خود اویی.

به خود آی!!!!

 

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:42 توسط farzad| |

 

اگر در گلدان زندگی ات گلی نروییده است و اگر دستاوردی نداری دیگران را سرزنش نکن. جهتی که در زندگی برگزیده ای ، نادرست بوده است.تا دیر نشده تغییر جهت بده و زندگی را به گونه ای دیگر مورد توجه قرار بده ، اطمینان داشته باش باغچه دلت بهاری خواهد شد.

 

******************************************

 

وقتی ساحل زندگی ات آفتابی شد ، یاد روزهای بارانی را به ابرها بسپار و دل به دریای دل انگیز زندگی بزن. برای لحظاتی هم شده کار را کنار بگذار و برای روزهای آفتابی جشن بگیر تا دریای بیکران زندگی بفهمد پس از روزهای توفانی ، آرامش ، ساحل محبت را فرا خواهد گرفت

******************************************

در سقوط افراد در چاه عشق ٬ قانون جاذبه تقصیری ندار

 

******************************************

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست 
آورده اید دوست داشته باشید

 

******************************************

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکنه پرهایش سفید میماند ٬ ولی قلبش سیاه میشود

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط farzad| |

 دهه ی فجر وپیروزی انقلاب اسلامی برهمه ی فجرآفرینان مبارک باد.

نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 23:26 توسط farzad| |

 امشب همه نیلوفران مشتاق روی دلبرند 

جمع شقایق هاهمه مست می پیغمبرند

امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند

جمع ملائک تاسحرمشغول ذکر احمدند


میلاد خاتم پیامبران حضرت محمدمصطفی<ص>و امام صادق <ع>را به همه ی هم میهنان عزیزم

وتمام مسلمانان جهان

تبریک ارضمی کنم.

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:48 توسط farzad| |

 عجیب است که پس ازگذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛

بعدازگذشت چندساعت به کلاهبرداری؛

بعدازچندروزبه دوستی

بعدازچندماه به همکاری

بعدازچندسال به همسایه ای

امابعدازیک عمربه خدا اعتماد نمی کنیم؛

دگروقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه 

می بایست رابه اوببخشیم

اوکه یگانه است وشایسته...

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:14 توسط farzad| |

 عشق یعنی گم شدن پیداشدن عشق یعنی غرق دررویاشدن

عشق یعنی حسرت دیدارتو، عشق یعنی من

 

شوم بیمارتو...

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:46 توسط farzad| |

 

 

عشق حقیقی داستان رومئو وژولیت نیست که باهم ازدنیارفتند

بلکه داستان پدربزرگ ومادربزرگ است که به پای هم پیرشدند...

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:39 توسط farzad| |

 

 

 اگرمی خواهیدخوشبخت باشید

زندگی رابه یک هدف گره بزنید ، نه به یک اشیا

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:35 توسط farzad| |

 ماهانیازبه کتاب <<تعبیرخواب>> نداریم

یاترس هایمان راخواب می بینیم

یانداشته هایمان را.

نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:28 توسط farzad| |


Power By: LoxBlog.Com