عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم، همان یک لحظه اول، که اول ظلم را میدیدم، از
مخلوق بی وجدان، جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدیگر ویرانه
میکردم.
- اگر من جای او بودم، که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از
صد جامه رنگی، زمین و آسمان را، وراونه مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
- اگر من جای او بودم، برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان،
هزاران لیلی ناز آفرین را، کوه به کوه آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
- اگر من جای او بودم، به عرش کبریایی، با همه صبر خدایی، تا که میدیدم
عزیز نابجایی، ناز بر یک ناروا گردید، خواری میفروشد گردش این چرخ را،
وارونه بی صبرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
- چرا من جای او باشم، همان بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب
تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد، وگرنه من به جای او،
چو بودم یک نفس کی عادلانه، سازشی با جاهل و فرزانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد......